من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی ......
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی.......
مهر دستان تو دنبال دعایی میگشت.....
بار ها دور زدی ذهن مرا گرداندی.......
ذکر ها گفتی و بر گفته خود خندیدی.....
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی.......
بر لبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست....
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی !!!!
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت....
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی....
قلب صد پاره من، مهره ی صد دانه نبود...
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی...
جمع کن ، رشته ایمان دلم پاره شدست....
من که تسبیح نبودم ، تو چرا چرخاندی؟؟؟
پ . ن : خدایا خط و نشان دوزخت را برایم نکش ، جهنم تر از نداشتنت را جایی سراغ ندارم!!!!
|